میدانی؟
نیمه ی شعبان
آغاز تولد یک فرد نیست
آغاز زندگانی تمام وجود است
تمام هستی
حتی زندگانی بوته ی خاری که مثل قصیده بر بیابان چیره شده است
نیمه ی شعبان را درک نکرده ام
شاید که باید من هم دوباره متولد بشوم
این جسم را که هیچ
اما این روح را از نو بسازم
شاید کنار بوته های خار جایی برای روییدن گلها باشد
میخواهم که متولد بشوم
چه لحظه ی شکوهمندانه ای
اغراغ نیست
کنار پنجره ی دل نشسته ام و به آسمان خیره گشتم
میبینی؟
آفتاب هم دوباره متولد شده است
دیگر پلک نمیزند
ابرها کنار رفته اند و منتظرند تا دنیا دوباره متولد بشود
متولد شدن
چه کلمه ای بس تکراری
شاید بتوان گفت بدیع شدن
آری نو شدن
میخوام نو شوم
آخر کهنه دل آزار شده ست
اشک بر گونه مسلط و خاک بر چهره غالب شده ست
نوشته ای بس طولانی ست این نوشدن
کاش هر روز نو شوم
ستاره ها در روز دیده میشوند
چقدر عجیب ست
یعنی آسمان دارد تغییر میکند یا ستاره ها
یا اصلا دیدگان من؟
آقای خوبم!
من تورا درک نکردم
چگونه شکفته ای؟
میخواهم حس کنم دنیای شمارا
دست به دامان نو شدن شده ام
ای کهن ترین وجود هستی بخش
مرا همراه خود نو کن
برچسب ها : مذهبی ,